رهارها، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 3 روز سن داره

گل ما

26 فروردین 92

رها رها جانم دوستت دارم دوستت دارم. بی حد. دلم میخواهد شاد باشی. دلم میخواسته برگ شدن تو را از نزدیک ببینم. اما.. نمیخواستم اینطور شود. هر کاری کردم که اینطور نشود. اما نشد. نشد. حالا 8ساعت است تو را ندیده ام. دلخوشی یم این است که تو خوش باشی. به خدا میسپارمت. فالله خیر حافظا و هو ارحم الراحمین   خدایا خودت کمک کن که ان بحران را به خوبی پشت سر بگذاریم. خدایا دختر دلبندم را به تو میسپارم. تو از دل من آگاهی. بد و خوب آدم های زندگی یم را به تو واگذار میکنم. هرکه آتش به زندگی من ریخت و نگذاشت آب خوش از گلویم پایین رود. کودکم را مراقبش باش.
26 فروردين 1392

10 فروردین 92

سلام دختر نازنینم. سلام رهای گلم بهارت مبارک. سال نویت مبارک. ده ماهه شدنت مبارک. رویش دندان هایت مبارک(دوتا دندان پیشین مرکزی پایین).    دخترم خیلی شیرین تر از قبل شده ای. بلد شده ای موشی میکنی میان خنده هایت. صدای خروس را در میآوری: میگویی گوگی گوگی گوگی(آخرین روزهای سال 91 بلد شدی). لب هایت به شیوه ی خودشان بلد شده اند بوسیدن را. این روزها به میل خودت و آگاهانه می ایستی. دست هایت را آزاد  میکنی و  چشمانت برق میزند و به تنهایی می ایستی. طولانی تر از قبل. ذوق کردن هایت را نگو. دو مدل ذوق کردن داری یکی از ته حلق و یکی از میان دهان. عاشق دالی کردن هستی و مدام دالی میکنی و میگویی دایی(به جای دالی). دای ها را...
15 فروردين 1392

12 اسفند

سلام به دختر گلم که حسابی شیرین تر از قبل شده و کلی هم شیطون بلا امروز شنبه 12 اسنده و شما پنشبه ای که گذشت 9 ماهه شدی. بله دختر گلم. شما دیگه وارد ده ماهگی شدی و حسابی داری بزرگ میشی. 5 شنبه بردمت بهداری و وزنت با لباس 8500 بود و قدت هم 70. البته وزنت درواقع 8200ه اخه یه بار لباسای زمستونت که باهاش وزن میشی را کشدم 300 گرم بود!! هزار ماشاالله به تو دختر گلم.   بذار از شیرین کاری هات بگم: اول این که اویل هفته ی گذشته یه روز صبح در حالی که داشتی منو نوازش میکردی بیدار شدم و دیدم ای وای مثل آسیابان ها شدی. منم زودی بلد شدم و دیدم بله!! قوطی شیرخشکت را وا کردی و ریختی زمین و حسابی زمین را شیرخشکی کردی و کلی هم با دستات روش اسکی کرد...
12 اسفند 1391

3 اسفند91

سلام دختر گلم امروز 3 اسفند ماه ه و ما داریم به پایان سال 91 کم کم نزدیک میشیم.   تو گل خانوم خیلی شیطون بلا شدی و حسابی همه جا را به هم میریزی. نوی 4 دست و پا رفتن که حسابی فرز شدی و حسابی هم کنجکاو هستی.  یادگرفته ای سرپنجه می ایستی و دست هایت را تا حد ممکن دراز میکنی و هرچه را از هرجا که باشد به سمت خودت میکشی. تازگی ها سعی میکنی که به تنهایی بدون کمک  و تکیه به جایی یا کسی بایستی. یعنی وقتی ایستاده ای و مثلا دستت به تخت است  دست هایت را یهو برمیداری و یا دست میزنی  و بعد یا می افتی  و یا هم خودت را تپی مینشانی روی زمین. 4-5 روزه بلد شدی بهت میگیم پات را تکون بده پات را به خوص پای چپت را تکون میدی. هز...
3 اسفند 1391

18 بهمن 91

دختر گلم سلام دختر گل252 روزه ام سلام. در خواب نازی و من ادمه ام تا برایت از شیرین کاری هایت بنویسم. صبح ها از خواب که بیدار میشوی عوض این که بگویی ماما(میدانی من مامانم عزیزم و به م میگویی ماما) موهایم را میکشی و می کنی. آخر گل خانم من نمیگویی مامانی دردش می اید؟ و من هم برای همین گاهی شب ها روسری به سر میخوابم تاز از موکشیدن های اول صبح تو در امان باشم. خیلی خوب سخنرانی میکنی. نام نام نام. یویویو. لالالو. داب داب داب. دودودو. دد. دایی. ماما. بابا. ن ن. گاهی در حین 4 دست و پا  رفتن هم کماکان حرف میزنی. خدا را شکر گویا این  همه شعرو لالایی که برایت خوانده ام از همان دوران بارداری تا حالا موثر بوده میگوییم" چراغ که گل دا...
18 بهمن 1391

28 دی ماه91-

سلام دختر گلم در خواب نازی و امده ام که برایت بنویسم. چندین شب است که خواب نداری. مدام گریه میکنی و به خودت میپیچی. همه میگویند از دندان است و من هی نگاه به لثه های تو میکنم و چشم به راهم که مرواریدهایت  بیایند و تو از درد خلاص شوی. خیلی بامزه 4دست و پا میروی. دیروز توی اتاق خودت بودی و من توی آشپزخانه داشتم برایت عصاره ماهیچه میگذاشتم. آمدم بهت سر بزنم دیدم از وسط اتاق رفته ای داری پشت تختت را سرک میکشی و ماشینت را دید میزنی. دلم ضعف رفت.. خیلی هم بامزه تاتا میکنی. دستهایت را که میگیرم خودت قدم برمیداری. عاشق کنترل تلویزیون و تلفن هستی.  هی دست میموبی روی دکمه هایشان و ذوق میکنی. راستی امروز برای اولین بار بدون کمک ما ا...
28 دی 1391

22 دی ماه 91- رها و نذری پزان

سلام به دختر گلم. امروز 28 صفر بود و صبح دایی شله زرد پران داشت و عصر عمه. شب هم سمنوپزان دایی مامانی بود. من و شما هم رفتیم و حسابی همه را دعا کردیم.. شما گل خانم خیلی ناز و ملوس و خوردنی تشریف دارید. البته الان در خواب نازی گلم. دیروز از این سر تخت را تا آن سر تخت با غلت زدن میرفتی. چند روزی هم هست که 4 دست و پا میروی. البته آرام و آهسته. اینقدر ذوق میکنم مامانی که خدا میداند. وقتی میروم توی آشپرخانه و میبینم از کنار میز نهار خوری رفتی نزدیک تشکت و سر گذاشته ای که بخوابی انگاری شادی دنیا در دلم می ریزد. سرگذاشتن ت که دیگر دل از من میرد. خسته که هستی یا خوابت که می آید سر میگذاری روس زمین. گاهی هم دست هایت را زیر سرت میگذاری و گاهی هم د...
22 دی 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به گل ما می باشد