رهارها، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 3 روز سن داره

گل ما

بدون عنوان

سلام رهای عزیزم. بعد از کلی بازی و البته نق زدن خوابیدی. دخترکم یکشنبه از خواب که بیدار شدی  آبریزش بینی داشتی و سرفه میکردی.. بعد آبریزش بینی یت خوب شد وسرفه ات هم خیلی کم شد. به نظر می آمد سرت سرماخورده باشد. که ناگهان دیروز در خواب به سرفه افتادی.. دم صبح آبریزش و سرفه امانت نمیداد. عصر چون پنشنبه بود بابایی زودتر از همیشه امد خانه و شال و کلاه کردیم و بعد از 44 روز رفتیم دکتر. دکتر معاینه ات کرد و برایت دارو نوشت: شربت پروسپان و زادیتن و قطره کلراید سدیم.. از دیشب تا حالا خدا را شکر بهتری. انشاالله زودی بهتر هم میشوی مامانی.. راستی قد و وزنت هم بد نبود. خدا راش کر. برایت در کارت رشد نی نی سایت اطلاعات وزنو قدت را وارد میکنم عزیزم. ...
8 دی 1391

رها خانم 6 ماه و 25 روزه(209 روزگی)

سلام دخترم چند شب است که در طول خواب شبانه ات بی تابی میکنی. نق میزنی و انگاری کلافه باشی. میگویند از دندان هایت است عزیزم. لثه هایت سفید شده و من منتظرم همین روزها مرواریدهای کوچکت جیک بزند. همین حالا تو خوابی و هی بیدار میشوی و گریه میکنی و من انگشت کوچکم را به دیفن هیدرامین آغشته میکنم و به لثه هایت میکشم و کمی دردت آرام میشود و دوباره میخوابی و ..   این روزها انگاری که بخواهی زبان وا کنی گاهی جیغ میزنی. انگاری که  کلمه بسازی یا حتی جمله سازی کنی. قربان آن زبان کوچکت که یاد گرفته‌ای مانند ماهی در دهان بچرخانی و صداهای تازه از خودت در بیاوری. تولد محسن پسر عمه ات(20 آذر) که بود وقتی نشسته بودی هی سعی میکردی دست هایت ...
4 دی 1391

رهای 6ماه و 6 روزه ی ما

سلام رهای گلم رهاخانمم داری بزرگ میشوی. بلد شده ای بشینی.  برای اولین بار 27 ابان به تنهایی نشستی. دیگر دلت نمیخواهد روی زمین طاقباز یا دمر بمانی. مرا که میخواهی صدا کنی گریه ات که میگیرد میگویی ماما البته به صورت کشیده و امدادخواه. یاد گرفته ای وقتی میگوییم دماغ مان را بکن یا فشار بده تا بیب بیب کنیم این کار را انجام بدهی. دستمان را که جلو می آوریم تا با تو دست دهیم  انگاری که دست بدهی. خیلی آرام تر شده ای. هنوز دندان در نیاورده ای. علاوه بر فرنی و حریره بادام  و سرلاک سوپ ماهیچه و سوپ مرغ هم میخوری. و التبه حلوا و کاچی و ماست و نان خشکه  و چای را هم مزه کرده ای. آب لیموشیرین و آب سیب را هم کمی میدهم میخوری و چقدر هم د...
16 آذر 1391

رهای سخنور

سلام دختر گلم داری بزرگ میشوی. جلوی چشمان من داری بزرگ میشوی..  بی قراری هایت کم تر شده اما هنوز هست. آرام تر شده ای در کل. شکر. شکر. شکر. آی کودک سخنور من! 19 آبان بود که صدایی مانند "عزیز" یا "عزیزم"از دهان کوچکت در آوردی. من قربان آن "ز" گفتن بدون دندانت. تا چند روز کارت همین بود. عزیزم. عزیزم. و بعد که من تکرار میکردم میخندیدی. هنوز هم میگویی گاهی. اما حالا دامنه ی صداهایی که از خودت در میاوری گسترده تر شده.23 آبان بنا کردی به گفتن "آبا" و "دا" . البته دیگر به ان وضوح نگتی. میگویی"ما". "نه" را خیلی خوب سرت میشود.  در کل خیلی خوب ارتباط برقرار میکنی.  انگاری که اپرا اجرا کنی. صدایت را بالا و پایین میبری و عصبانی ...
1 آذر 1391

162 روزگي رها

سلام نازنين رهايم دختر گلم كه گرماي خانه ي مايي سلام.. نازنين من كه شيطنت هايت دل از من و بابايي و هر كه دوستت دارد مي برد سلام. خوابيده اي و من اينجام تا  از تو بنويسم. ديگر طاقباز ماندن ت مشكل است. فرز شده اي در دمر شدن. يا طاقباز كه هستي كمرت را مي آوري بالا كه برم داريد؛ كه نميخواهم روي زمين باشم. ديگر نميشود تو را در كرير گذاشت و كنارت نبود. اگر دلت نخواهد در كرير نمي ماني. خودت را انگار كه به زمان و زمين بزني هي بالا و پايين ميكني و تكان ميدهي. دمر كه ميشوي دست مياندازي به هرچه پيش روي توست. كمي هم به صورت دمر ميچرخي. البته هنوز خيلي نيست. شايد حدود 10 درجه. توي دلم كه هستي يهو سرت را ميآوري بالا و انگاري كه پيدايم كرده باشي، نگ...
18 آبان 1391

مشهدي رها

دختر گلم سلام اين مدت خيلي اتفاق ها افتاده. از دمرشدن ت در 119 روزگي گرفته تا سفر به مشهد(8- 14 مهر) و زدن واكسن 4 ماهگي البته در 15 مهر و خوش خنده شدن تو خانم گل.  وقتی مي نشانم ت تكيه كه با بالش داري نمي افتي. روي زمين كه هستي سر و كمرت را هي بالا  و پايين ميكني. سخنراني هايت خيلي جالب شده. اخر حرف زدن هايت ديگر خسته كه ميشوي لجت ميگير و يكجور خاصي  جيغ ميكشي. انگار ناراضي باشي كه چرا حرف زدن ت مثل ما نيست يا چرا ما مثل تو حرف نمي زنيم. فكر كنم زبانت زود وا شود. همه اين را ميگويند. اسمت را ميشناسي. دوربين را هم كه خيلي وقت است ميشناسي. گاهي انگاري كه ژست بگيري. خيلي خوب توجه ميكني. انگار كه ارزيابي كني موقعيت را. خنده ي زو...
25 مهر 1391

رها 110 روزه شده

سلام دلبندم. سلام رها. سلام هديه ي خداوندي دختر گلم تو در خواب نازي و من اينجا بيدارم تا وقت بگذرانم و كمي كه از ساعت خوابت گذشت بيايم  در كنار تو نازنينم شيرت بدهم. ميداني كه خانم گل من؟ براي شير خوردن بيدار نمي شوي... يكشنبه شب با باباي گل خانه مان رفتيم دكتر. وزنت با لباس 5.900 بود در 109 روزگي. دكتر برايت آزمايش نوشت.  فداي تو نازگلم بشوم. قدت هم 61 و دورسرت هم 42. انشااله هميشه سالم باشي و دل مامان و بابا را خوشحال كني. ناشكري نميكنم بگويم رشدت كم است يا واي چرا وزن گيري يت خوب نيست.  خدا را شكر. همين كه سالم باشي موهبتي است..  مامان جان درهم نويسي يم را ببخش.  چندوقتي است سر ميخوري پايين . يعني تو را خواب...
29 شهريور 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به گل ما می باشد