رهارها، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه سن داره

گل ما

3 اسفند91

1391/12/3 22:51
نویسنده : مامان رها
458 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دختر گلم

امروز 3 اسفند ماه ه و ما داریم به پایان سال 91 کم کم نزدیک میشیم.

 

تو گل خانوم خیلی شیطون بلا شدی و حسابی همه جا را به هم میریزی. نوی 4 دست و پا رفتن که حسابی فرز شدی و حسابی هم کنجکاو هستی.  یادگرفته ای سرپنجه می ایستی و دست هایت را تا حد ممکن دراز میکنی و هرچه را از هرجا که باشد به سمت خودت میکشی. تازگی ها سعی میکنی که به تنهایی بدون کمک  و تکیه به جایی یا کسی بایستی. یعنی وقتی ایستاده ای و مثلا دستت به تخت است  دست هایت را یهو برمیداری و یا دست میزنی  و بعد یا می افتی  و یا هم خودت را تپی مینشانی روی زمین.

4-5 روزه بلد شدی بهت میگیم پات را تکون بده پات را به خوص پای چپت را تکون میدی. هزار ماشالله. میگیم عکس مشهد کو؟ به دیوار نگاه میکنی و به عکس مشهدمون که در اون 4 ماه ته.  خیلی خوب عزیز مامانی و اقاجون را میشناسی و هر وقت اونجایی م ازت میپرسیم "عزیز کو" یا" آقا جون کو " هرگویه ی اتاق هم که باشی برگردی و نگاهشون میکنی." دایی" را هم بلدی و میگویی و کمابیش دایی ها را میشناسی. وقتی میخواهیم بیرون برویم هی میگویی د د و خیلی هم با مزه میگویی. میویی د وبا کمی مکث دوباره میگویی د.

دیگر این که عاشق میوه خوردنی. لیمو. سیب. موز. خیار!! پرتقال که حالا حالاها باید بگذرد تا یکساله شوی و بتوانی بخوری(حساسیت زاست دخترم. اصرار نداشته باش برخوردنش).عاشق بازی کردن با پیازی و قل دادن آن.

دو سه روز است صورتت گرمی زده و دانه های ریز ریز گرمی صورتت را کمی زبر و حساس کرده. حدس میزنم سرلاک خرما به ت نساخته نازنینم.

خوابت حسابی به هم ریخته و مامانی را حسابی خسته میکنی تا بخوابی. توی خواب هم هی دور خودت میگردی وو... گاهی خیلی بامزه میخوابی.دمر میخوابی و باسن کوچولویت را میدهی بالا. مدل ببعی هایی که سر زمین گذاشته باشند. هزار ماشالله که همه کارهایت بامزه است. تصدق شوم دخترم.

 

کلا توجه ت خیلی خوب است و هر چهره ای که میبینی حسابی دقت میکنی در آن. به طور بامزه ای گاهی خودت را کج میکنی و حسابی طرف مقابل را زیر ذره بین میبری. خدا را شکر خیلی هم باهوشی و خیلی خوب و زود یاد میگیری. 

یکشنبه ای که گذشت برای اولین باز خودم به تنهایی شما خانم گلم را حمام کردم. طبق معمول از اول تا آخر گریه کردی . حالا وان ت را آورده م گذاشته ام توی هال و گاهی روزها می نشانم ت داخل آن پیش عروسک هایت تا کم کم با حمام دوست شوی.

دیروز رفتیم هایپر استار کمی خرید بکنیم برای اولین بار سوار سبد خرید شده بودی و کلی کیف میکردی از گردش در فروشگاه. تازه چندتا خانوما مهربون هم خیلی از تو خوششون اومده بود و هی برات دست تکون میدادن و تو هم خوشحالی میکردی.

دیگه این که عزیز مامانی چند روزی قلبشون ناراحت بود و سی سی یو بستری بودن و بعد هم آنژیو شدن و حالا خدا را شکر حالشون بهتره. دختر گلم برای سلامتی همه به خصوص  عزیز مامانی خیلی دعا بکن. عزیز خیلی برای ما زحمت کشیده.

 

دوستت دارم بهترینم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به گل ما می باشد