رهارها، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 21 روز سن داره

گل ما

بدون عنوان

سلام به رهای گلم. دخترم هزارماشاالله خانوم شدی. امروز سی مین روز ماه رمضانه و فردا عید فطره. شما دخترگلم 10 مرداد دوسال و دوماهت تموم میشه. عین ضبط صوت میمونی. علاقه زیادی به شنیدن شعر و حفظ کردنش داری. خیلی هم حاضرجوابی و حضورذهن خوبی داری.حدود یک ماه هم هست که میری مهدکودک و عاشق خاله نسرین و مهدکودکت هستی. کلی شیرین زبونی میکنی. اگه بخوام یکی یکی کارای بامزه ت را بگم مثنوی هفتاد من کاغذ میشه. علاقه زیادی به بازی با لگوها، حیوانات، و نقاشی داری. همین طور مامان بازی با عروسکت بلقیس و بقیه عروسکای جورواجورت. خیلی هم لجباز شدی و برای رسیدن به مقصودت خودت را به زمین و زمان میزنی. 12 تیر عرشیا پسر دایی محمد به دنیا اومد و تو دیگه الان کوچکتر...
6 مرداد 1393

از روزهایی که میگذرد- من و رها

*دخترکم دارد عقب عقب می‌رود. می‌خورد به در. در با صدای مهیبی بسته می‌شود. سرش را می‌مالد و نگاه چشمان من می‌کند. واکنش مرا میخواهد ارزیابی کند. می‌خندم و می‌گویم چی شد دخترم؟ سرت که پوکید! مراقب باش.. غش غش می‌خندد و تکرار می‌کند: سرم پوکید.   *آخرشب است رهاجانم خوابیده. من اما خوابم نمی‌برد. چراغ ها را خاموش می‌کنم و می‌روم پایین پیش پدر و مادرم و به گپ و گفت و خنده وقت می‌گذرانیم. صدای دخترکم می آید که مرا صدا می‌زند. بدوبدو می‌روم. می‌بینم دم در  ایستاده با همان زبان کودکانه اش می‌گوید مامان بیا بخواب. خیلی قوی طور و قاطع توی تاریکی راهش ر...
17 ارديبهشت 1393

رها خانوم

27 فروردین 93 یکی از بهترین چهارشنبه های خدا بود. روزی که دوبار رها به آغوشم برگشت. دختر گلم عاشقتم. خیلی به م وابسته شدی و این دوری، دل های من و تو را به هم نزدیکتر کرده. دوستت دارم و برات آرزوی بهترین ها را دارم. بهت اسمت را یاد دادم میگم اسمت چیه نازمیکنی میگی رَ خانوم. عاشقتم رَ خانوم
7 ارديبهشت 1393

خاطرات روزانه

چهارشنبه ٧ اسفند ٩٢ *جدا شدن هیچ آسون نیست. واقعا باید به عنوان آخرین راه بهش نگاه کرد. باید هزار راه نرفته را رفت. شاید درست شد همه چیز. اما نباید امید واهی داشت. *الان یه ذره هم از جدایی م پشیمون نیستم. چون هزار راه نرفته را رفتم. جلوی ضرر را هرجا بگیری منفعت ه * پنجشنبه ٨ اسفند٩٢ *رها بهانه ای شده برای باباش برای اذیت و آزار من. واقعا دیگه نمیکشم *مزاحم یعنی بابای دخترک که دست به هرکاری میزنه تا آرامش منو دخترک را سلب کنه. خسته شدم و ازت جداشدم. خسته ترشدم و دخترک را میدم بهت *این بابای نامردی که میشناسم بچه ش را تن خود نمیگیره. برای گوشمالی نیاز داره بچه پیشش باشه یه مدت. تا ببینه بچه داری آسون نیست و دست از سر من و رها برد...
12 اسفند 1392

بدون عنوان

سلام به دختر گلم که کلی پیشرفت کرده اما مامانی سرش شلوغ بوده و نتونسته بیاد از شیرین کاری هاش بنویسه: اولا که الان 9 تا دندون داری: 4 تا بالا، 3 تا پایین و دو تا هم آسیاب بالا خیلی هم دانا و باهوشی. کلی کمک مامان میکنی. از کمک کردن تو آفتاب کردن لباسا و جمع کردنشون تا جمع کردن اسباب بازی هات و آوردن وسیله های مامانی و کنترل تلویزیون و غیره. تازه یه پتو هم از کوچیکی های مامان هست که تو عاشقشی و با خودت اینور اونور میکشی و صبحا هم که از خواب پا میشی وقتی میبینی مامان داره جمع و جور میکنه پتوی خودت را میاری میذاری سر جاش.   تو خونه ی جدیدمون  یه صندلی کوچولوی   نارنجی هم داری ، دستت میگیری و  اینور اونور میبری ش ...
16 شهريور 1392

10 خرداد 92 رها یکساله شد

سلام دختر گلم رها جانم تولدیک سالگی یت مبارک.   دوستت دارم؛  تو را ، بودنت را، خنده هایت را، شیطنت هایت را، کنجکاوی ها و بازیگوشی هایت را، ان 6 دندان زیبایت را، راه رفتن و دویدن ت را، حرف زدن ت را..    دوستت دارم. برایت آرزوی سلامتی و آرامش و آسایش دارم دخترم و همینطور عمر باعزت
10 خرداد 1392

10 اردیبهشت 92

سلام دختر گلم. 11 ماهه شدنت مبارک. شیرین تر و آرام تر از همیشه ای. عاشق تو و لبخندهایت هستم. وقتی توی اتاق قدیمی خانه آقاجون با تو شب را صبح میکنم از احساسی عجیب لبریز میشوم. خدا را شکر که تو هستی. کاش تو هم خوشحال باشی از بودنت. خیلی دوستت دارم و امیدوارم خدا بهترین راه را جلوی پایم بگذارد.
10 ارديبهشت 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به گل ما می باشد