رهارها، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 25 روز سن داره

گل ما

12 اسفند

1391/12/12 16:47
نویسنده : مامان رها
402 بازدید
اشتراک گذاری

سلام به دختر گلم که حسابی شیرین تر از قبل شده و کلی هم شیطون بلا

امروز شنبه 12 اسنده و شما پنشبه ای که گذشت 9 ماهه شدی. بله دختر گلم. شما دیگه وارد ده ماهگی شدی و حسابی داری بزرگ میشی. 5 شنبه بردمت بهداری و وزنت با لباس 8500 بود و قدت هم 70. البته وزنت درواقع 8200ه اخه یه بار لباسای زمستونت که باهاش وزن میشی را کشدم 300 گرم بود!!

هزار ماشاالله به تو دختر گلم.

 

بذار از شیرین کاری هات بگم: اول این که اویل هفته ی گذشته یه روز صبح در حالی که داشتی منو نوازش میکردی بیدار شدم و دیدم ای وای مثل آسیابان ها شدی. منم زودی بلد شدم و دیدم بله!! قوطی شیرخشکت را وا کردی و ریختی زمین و حسابی زمین را شیرخشکی کردی و کلی هم با دستات روش اسکی کردی. تازه سر و صورتت هم پر بود.. اون لحظه زودی میخواستم ترتیب تمیز شدن خونه را بدم و زودی جارو برقی آوردم و آثار جرم  را پاک کردم بعد عزیز مامانی میگفت کاش ازش فیلم میگرفتی تو اون موقعیت . اما من حواسم نبود تو اون لحظه.

یکی دیگه این که تازگیا با لباسات بازی میکنی. میری تو اتاق خودت و لباسات را به هم میریزی. جاجورابی را خالی میکنی. خلاصه هر ریخت و پاشی که از دستت بر بیاد. پریشب خیلی باحال بود داشتم لباسات را که شسته بودم میریختم توی سبد و شما در حالی که یه دستت را به تختت گرفته بودی با اون دستت پشت سر من لباسا را از تو سبد در می آوردی و میریختی وسط اتاق.

دیروز صبح که دیگه بامزه تر از همه ی اینا بود. ساعت 4:30 صبح چشم وا کردم و دیدم نیستی. صدات هم کردم و خبری ت نشد. و من اومدم سروقتت. دیدم بله سر سبد لباسات نشستی و داری لباسات را اینور و اونور میکنی. تازه همزمان  حواست به ساک خودت و  زیپ خرسی نیمه باز ش هم بودو جورابات را هم پخش و پلا کرده بودی. اصلا هم حواست به من نبود. نشون به این نشون که تا نزدیک 5:30 هم بیدار بودی و سرگرم بریز و بپاش. ماشاالله به تو نازنین دختر که روز شیطونی میکنی کم ته از خوب شبت هم میزنی تا شیطنت کنی. هزار ماشاالله

 تازه ببعی بازی را هم حسابی بلد شدی.  اینقدر ذوق میکنی میبینی میخوام نبالت بذارم. مثه ببعی یا بدو بدو دور میشی و تازه گاهی سرت را برمیگردونی و میبینی دارم بع بع میکنم و یمام دنبالت کلی ذوق میکنی و تندتر میری. گاهی ه تو میذاری دنبال من. خلاصه که خیلی خوش میگذره.

از پله ها هم بلد شدی بری بالا و خونه عزیز مامانی که میریم همه ش باید حواسم بهت باشه نری تو هال. وگرنه زودی میری کنار پاسیو و بعد هم پله ها..

عاشق دالی کردن و اتل متل و  لی لی حوضک و کلاغ پر هستی . تازه گاهی من و تو با هم بازی عمو زنجیر باف میکنیم. عاشق"موشه میاد میاد" هستی و میخوای موشه را که دست مامامنه بگیری. و همینطوری "زنبوره میگه ویز ویز". همینطور بازی های حرکتی "آب میکشم آی آب میکشم" و " من یه گلم باز میشم بسته میشم"

یکی دیگه این که تو روروئک که دوست نداری بسینی اما تازگی ها  دستت را بهش که میگیری و بلند میشی در حالی که من کنارتم و  دورادور هواتو دارم باهاش کمی تاتا میکنی

 تازه از 4شنبه بلد شدی میگم بزن قدش دستت را میاری پیش و به دستم میرسونی. باریکلا که از حالا پایه ای و میزنی قدش

دیگه این که دیروز تا حالا بلد شده ای با زبونت و دهنت صدا در میاری. مثه ناک ناک. تازه فوت هم میکنی یعنی ژستش را میگیری. به خصوص به قوت خوردن که همه ی قاشقت را اینطوری خالی میکنی.

 

نی نای نای ت هم کامل تر شده. بلد شده بودی دست هایت را تکان میدادی و همینطور پایت را حالا بندت را هم تکان میدهی و  همانطوری که نشسته ای خودت را هنگام نی نای نای جابه جا میکنی و دست هایت را هم باز و بسته میکنی.  بعضی اهنگ ها را هم بیشتر دوست داری.

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

لیلا مامی لیلیا
19 اسفند 91 15:48
1000000000000 ماشالا مامانش خوردنییه رها جونم
ندامامان فرشته
25 اسفند 91 13:58
هزارماشالا ا ا ا ا ا ا ا وای توکه روی دخمل منو سفیدکردی خالههههههههههه ببوس دخمل شیرین بلارو
زهره جون
26 اسفند 91 10:30
عزیزممممممم رها زرنگه خودمونه دیگه ماشاالله ... حسابی بریز و بپاش کن برای مامانت باشه خالهههه؟
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به گل ما می باشد