رهارها، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 27 روز سن داره

گل ما

18 بهمن 91

1391/11/18 22:25
نویسنده : مامان رها
506 بازدید
اشتراک گذاری

دختر گلم سلام

دختر گل252 روزه ام سلام.

در خواب نازی و من ادمه ام تا برایت از شیرین کاری هایت بنویسم.

صبح ها از خواب که بیدار میشوی عوض این که بگویی ماما(میدانی من مامانم عزیزم و به م میگویی ماما) موهایم را میکشی و می کنی. آخر گل خانم من نمیگویی مامانی دردش می اید؟ و من هم برای همین گاهی شب ها روسری به سر میخوابم تاز از موکشیدن های اول صبح تو در امان باشم.

خیلی خوب سخنرانی میکنی. نام نام نام. یویویو. لالالو. داب داب داب. دودودو. دد. دایی. ماما. بابا. ن ن.

گاهی در حین 4 دست و پا  رفتن هم کماکان حرف میزنی. خدا را شکر گویا این  همه شعرو لالایی که برایت خوانده ام از همان دوران بارداری تا حالا موثر بوده

میگوییم" چراغ که گل داره کو؟" سرت را بلا می آوری و به سقف نگاه میکنی و به چراغی که آویزان است. 4-5 ماهه بودی که با اتاق تو و بابایی این چراغ های زیبا یا به عبارتی لوسترها را ازیاز بازار میدان شاه خریدیم .

راستی نی نای نای را هم بلد شده ای. قبلا پای پت را قط میرخاندی برای نی نای نای اما حالا بلد شده ای با شنیدن اهنگ دست هایت را هی تکان میدهی و به صورت ذوئق زده میخندی.

دست دادن را هم بلد شده ای. راستی قلقلکی هم شده ای. غبغبت را که قلقلک میکنم قهقهه میزنی البته اگر رای ت باشد.

از یکشنبه 4 بهمن ماه هم بلد شده ای به کمک مبل می ایستی. کاملا صاف. و سعی میکنی کمی تاتا کنی با کمک مبل اما هنوز ناتوانی در این مورد. شب ها خیلی بد میخوابی. من نمیدانم این دندان هایت کی از راه میرسند؟ همه این بی قراری یت را نسبت میدهند به این که میخواهی دندان در آوری. قبل از خواب کلی راه میبرمت و بعد برایت آهنگ قبل از خوابت را میگذارم و اینقدر این |لهو به آن پهلو میشوی که بالاخره بوابی. تازه بعضی وقت ها وقتی که راه برده ام ت و تو را به گمان خودم خوابانده ام میگذارم ت روی تشکتو تو به محض این که بدنت با تشک مماس میشود بیدار میشوی و دستت را به مبل میگیری و می ایستی. پریشب که گل کاشتی ... بگذار از اول بگویم. پریشب با کلی راه بردن تو را خواباندم.  ساعت دو و نیم بابایی من را صدا زد و گفت رها را ببین. بیدار شده بودی و 4 دست و پا خودت را به کناز میز نهارخوری رسانده بودی. نشان به آن نشان که بالاخره ساعت2 و نیم خوابت برد. آن هم بعد کلی بازی و نق و گریه. دوباره ساعت 6 صبح بیدار شدی و 7 و نیم تا 8 خوابیدی و بعد دیگر نخوابیدی تا ظهر. خلاصه که مامانی را دیروز خیلی خسته کردی عزیز دلم. اما در عوض دیشب دختر خوبی بودی و تا صبح نق نزدی . البته در خواب شیر میخوردی دخترکم.

راستی کلیپ حسنی نگو یه دسته گل را خیلی دوست داری. هیمنطور کلیپ کودکانه نهار را. همینقدر که به موبایل  و تماشای کلیپ از آن علاقه نشان میدهی  به تی وی کم توجهی و اصلا علاقه ای نشان نمیدهی.

دیگر این که قبلا که نوزاد بودی یا حتی وقتی 6-7 ماهت بود به شایسته خاله توجه نشان نمیدادی یا حتی اگر طرفت می امد میترسیدی. اما حالا حدود 1ماه بیشتر است که تو هم حسابی دانا شده ای و با شایسته به خصوص مثل دوقلوها میمانید. پشت سر هم راه می افتید و 4 دست و پا میروید توی هال. سر اسباب بازی ها با هم کشمکش میکنید.یک بار خیلی بامزه بود کارت . دو هفته ی پیش خانه ی عزیز مامانی بودیم و خاله داشت به پرنیان و شایسته غذا میدادو آن دو هم تنگ کنار هم نشسته بودند. تو یهو 4 دست و پا خودت را به آن ها رساندی و وسط آن ها برای خودت جا باز کردی. میخواستی ببینی چه خبر است. ماشاالله به تو زرنگ خانوم. خیلی کارت بامزه بود. انگاری که بخواهی اظهار وجود کنی کوچولو خانوم من.

عکس هایت را برایت سر فرصت مگیذارم شیرینی زندگی یم.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

مامان آوا
22 بهمن 91 23:29
واااااي منم دقيقا همين مشكلو دارم واي به حالم ميشه صبحي كه آوا زودتر از من بيدار شه اولين كاري كه ميكنه حمله ور ميشه سمت موهام
مامان ایلیا
3 اسفند 91 2:22
ای شیطون با موهای مامانی چیکار داری خوب؟ آفرین به تو خوشگل خانم زرنگ و باهوش که اینهمه چیز بلدی میدوستمت جیگر طلا
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به گل ما می باشد