رهارها، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 21 روز سن داره

گل ما

رهای سخنور

1391/9/1 10:26
نویسنده : مامان رها
515 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دختر گلم

داری بزرگ میشوی. جلوی چشمان من داری بزرگ میشوی..

 بی قراری هایت کم تر شده اما هنوز هست. آرام تر شده ای در کل. شکر. شکر. شکر.

آی کودک سخنور من! 19 آبان بود که صدایی مانند "عزیز" یا "عزیزم"از دهان کوچکت در آوردی. من قربان آن "ز" گفتن بدون دندانت. تا چند روز کارت همین بود. عزیزم. عزیزم. و بعد که من تکرار میکردم میخندیدی. هنوز هم میگویی گاهی. اما حالا دامنه ی صداهایی که از خودت در میاوری گسترده تر شده.23 آبان بنا کردی به گفتن "آبا" و "دا" . البته دیگر به ان وضوح نگتی. میگویی"ما". "نه" را خیلی خوب سرت میشود.  در کل خیلی خوب ارتباط برقرار میکنی.  انگاری که اپرا اجرا کنی. صدایت را بالا و پایین میبری و عصبانی  که میشوی یا توجه مان را که میخواهی جلب کنی جیغ میکشی.

از 2 هفته پیش در روروئک که هستی خودت را  به کنارها میکشانی و عقب عقب میروی.

20 ابان برای اولین بار به طور بر عکس غلتیدی. یعنی اول دمر شدی و بعد دوباره طاقباز شدی. ماشالله به تو وروجک من.

21 آبان با عزیز مامان و بابایی برای چکاپ رفتیم کلینیک ایران مهر نزد دکتر امیرهوشنگ سلیمانی. دکتر هم تشخیصش این بود که شما لوس تشریف دارین. ای نازدار خانم من.  خدا را شکر وزنت دوباره آمد روی نمودار: وزن با لباس 7 کیلوگرم و قد 6٤ سانتی متر. طبق دستور دکترت هم برایت فرنی را شروع کردم (22آبان)به علاوه قطره آهن. انگاری که بعد از شروع قطره اهن گریه هایت کمتر شده  و اگر خدا بخواهد غذاخور شدن بهت افتاده باشد. امیدوارم عزیزم امیدوارم.

شنبه 27 آبان برای اولین بار به تنهایی نشستی. البته خیلی نمی نشانم ت. عزیز مامان معتقد است زود نشاندن برای نی نی خوب نیست.

راستی عزیزکم دمر که هستی حدود 90درجه میچرخی. کمی هم عقب عقب میروی. باسنت را میدهی بالا و سعی میکنی خودت را جلو بکشی که گاهی میشود و گاهی نمیشود.

دیروز دست راستت را می آوردی جلوی صورتت و هی باز و بسته میکردی.با یک جور ناز خاصی هم این کار میکردی

چند روزی است  وقتی صدایت میکنم و میگویم "رها بیا بغلم "و دست هایم را به طرفت دراز میکنم تو هم دست هایت را دراز میکنی تا بغلت کنم. نازی کردن را هم کماکان اگر رایت باشد ازش رویگردان نیستی.

وای رها رها رها. اسمت را که صدا میکنم انگاری که نفسم تازه شود.داری جلوی چشمانم بزرگ میشوی.

دیروز خوابیده بودی و من پیگیر کارهای خودم بودم. به نظرم آمد بیدار شده باشی. صدای ورجه ورجه ات می آمد. آمدم توی هال دیدم که از خواب بیدار شدی وو دمر شدی و البته رویت به من نبود. داشتی سعی میکردی عروسک کوچولویت را برداری. با مهربانی گفتم سلام رها و تو جا خوردی و سرت را به طرف من برگرداندی. وای مامان من که نمخویاتم تو را بترسانم گلکم. خیلی بامزه شده بودی. بعد که ادامه دادم حرف زدن را بنا کردی به خنده. کلا از خواب که بیدار میشوی اگر خوب خوابیده باشی خوش اخلاقی.

هرچیزی دستت میرسد را هل میدهی توی دهانت. گاهی که لثه هایت شدید میخارد پستانکت را با غیظ  هی گاز میگیری.

راستی چند روز است دوباره سرپایت میگیرم. قربان تو دختر خوبم بشوم که بلدی سرپایت که میگیرم جیش کنی.

عکس هایت را برایت سر فرصت میگذارم.

می بوسمت نازنین رهای من.

22 آبان 91- رها با خودش دست دوستی میدهد

22 آبان 91- رها با خودش دست دوستی میدهد

 

27 آبان 91- رها و پاهایش
آبان 91- رها و خوردن پایش

29 آبان 91- رها محجبه میشود
29 آبان- رها محجبه میشود.

30 آبان- رها از گردش امده
30 آبان- رها خانم از گردش آمده

30 آبان- بسه دیگه
30 آبان 91- رها: مامان دست از سر کچل من بردار . چقدر عکس میگیری اخه؟

 

رها در مبل- 30 آبان

30 آبان- رها میگه مامان عاشقتم. مرسی که همه ش داری ازم عکس میگیریماچ

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به گل ما می باشد