چشم و چراغ خانهي ما
سلام دختر گلم
من فداي نگاه هايت، خندههاي بيدندانت، فداي دمر شدن و چرخشهاي نود درجهاييت، فداي لحظهاي كه با خنده تلاش ميكني و پاهاي كوچكت را بالا ميبري و از سويي به سوي ديگر ميشوي، فداي سرگرفتن نصف و نيمهات- بالا نگاه داشتن سرت وچرخاندن گهگاه ش به اينور و آنور- ، وقتهايي كه تو را در آغوش دارم و سر كوچكت را بر روي شانهام تكان ميدهي، خندههاي گاه صدادار از ته دلت، گريه كردنت حتي، لب ورچيدن و ناله كردنهايت، من فداي آن وقتي كه با چشمان نيمه باز -گاه يكي نيمه باز و يكي بسته - به خواب خرگوشي ميروي، فداي آن وقتي كه به هيچ روشي نميخوابي و وقتي بر روي سينه ام ميخوابانمت آرام ميگيري و به خواب ميروي، فداي گريستنهايت كه دل من را خون ميكند وقتي تو بيماري و درد ميكشي و من به جز تيمار كردن و درد كشيدن با تو ، كار ديگري نميتوانم، فداي آغون و آقا كردنهايت، فداي وقتهايي كه با آدم درد دل ميكني-توي چشمهامان نگاه ميكني و صداهايي از حلق ت در مي آوري كه اوج و فرود دارد مثل تعريف كردن يك ماجرا- من فداي بيدار شدن ت به وقت سحر، فداي وقتي كه لباس ميهماني تنت ميكنم و انگاري كه دوست داشته باشي، فداي وقتي كه با لالايي به خواب ميروي، فداي آن وقتهايي كه خوابت سبك است و تا من در كنارت دراز نكشم و بويم را نشنوي، درست نميخوابي. فداي وقتهاي كه بر روي پاهايم ميخوابانمت و تو كمكم از هوش ميروي، فداي لحظههايي كه داري گريه ميكني و وقتي صداي در خانه مي آيد، يا زنگ تلفن، آرام ميشوي، انگار كه بخواهي بداني كيست. فداي وقتهايي كه در آغوش من به استقبال بابايي ميآيي. فداي قدم و كرمت دخترم كه بودنت بركت زندگي ما شده. فداي وقتهايي كه دستان نازت را به زور در دهان كوچكت ميچپاني، وقتهايي كه يكهو صداي مكيدن ميآيد و ميبينم با ولع داري يكي از انگشتهايت را مك ميزني، فداي دستن كوچكت كه دستان مرا ميجويند و وقتي يافتند سفت ميچسبند،فداي دهان جنباندنت به وقت گرسنگي، فداي سر تكان دادنهايت، فداي دست و پا زدنهايت، فداي وقتي كه صداي بلندي ميشنوي و بغض ميكني، فداي عطسه كردنهايت كه مانند عزيزجان 3تايي است و گاه 2تايي و 4 تايي و به ندرت يكي. من فداي تو و تمام لحظات با تو بودن دخترم..
رها جانم، سهشنبه 10 مرداد واكسن دوماهگييت را زديم و بسيار بيتابي كردي. جاي واكسنت هنوز درد ميكند، هنوز سفت است و من اميدوارم كه زودتر خوب شود حالت.. اين روزها از كول من پايين نميآيي، دوست داري كه در آغوشم باشي و راه بروم.. در كنار تمام خندهها و بازي كردنهاي 1 نفرهات، خيلي گريه ميكني، كوليك و برفك و حالا هم كه جاي واكسنت..
دوستت دارم و ممنونم كه آمدي و دختر ما شدي
خداوند تو را محافظت كند و الهي كه تندرست و دلخوش و عاقبت بخير باشي دلبندم
اين هم چند تا عكس از تو هديهي الهي:
اين عكس رها جان بعد از يه حمام لذت بخشه در 24 تيرماه 91
اينجا رها لباس عروسكش را پوشيده. 31تيرماه
دخترم دستاش بازه ميگه من بخشنده م. من دست و دلبازم. والا!
اينجا هم ديگه لجش در اومده داره غر ميزنه جيگرطلاي مامان
رهاخانم اينجا داره ميگه من چيكاره بيدم؟ 31تيرماه 91
اينجا كلاه عروسك رها را سرش گذاشتم كه انگار خوشش نيامده برعكس من!
اين عكس براي 6مرداد91 است.. چي رو زمين افتاده مامان؟
خب دخترم ديگره بيدار شدي. باقي عكس هات را يك وقت ديگر ميگذارم
خدا حفظت كند..